دوزخ است این نفس و دوزخ اژدهاست

دوزخ است این نفس و دوزخ اژدهاست
کو به دریاها نگردد کم و کاست

هفت دریا را درآشامد، هنوز
کم نگردد سوزش آن خَلق سوز

سنگها و کافران سنگدل
اندر آیند اندر او زار و خجل

هم نگردد ساکن از چندین غذا
تا ز حق آید مر او را این ندا:

سیر گشتی؟ سیر گوید: ((نه هنوز!))
اینْت آتش، اینْت تابش، اینْت سوز

عالَمی را لقمه کرد و درکشید
معده اش نعره زنان: هَل مِن مَزید؟

چون که جزو دوزخ است این نفس ما
طبعِ کل دارد همیشه جزوها

در کمان ننهند الّا تیر راست
این کمان را، باژگون کژ تیرهاست

راست شو چون تیر و وارَه از کمان
کز کمان هر راست بجهد بی گمان

ماخذ: مولانا، دفتر اول مثنوی