بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی…
چیست این سقف بلند ساده بسیار نقش
چیست این سقف بلند ساده بسیار نقش زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست
که ای صوفی شراب آنگه شود صاف
که ای صوفی شراب آنگه شود صاف که در شیشه در آرد اربعینی ماخذ: غزلیات
چیست این سقف بلند ساده بسیار نقش
چیست این سقف بلند ساده بسیار نقش زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست
ثوابت باشد ای دارای خرمن
ثوابت باشد ای دارای خرمن اگر رحمی کنی بر خوشه چینی ماخذ: غزلیات حافظ، استاد
که ای صوفی شراب آنگه شود صاف
که ای صوفی شراب آنگه شود صاف که در شیشه در آرد اربعینی ماخذ: غزلیات
ثوابت باشد ای دارای خرمن
ثوابت باشد ای دارای خرمن اگر رحمی کنی بر خوشه چینی ماخذ: غزلیات حافظ، استاد
هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد
هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد داند که سخت باشد قطع امیدواران ماخذ: غزلیات
هیچ وازر وزر غیری بر نداشت
هیچ وازر وزر غیری بر نداشت هیچ کس ندرود تا چیزی نکاشت طمع خامست آن
پیشه اول کجا از دل رود
پیشه اول کجا از دل رود مهر اول کی زدل بیرون شود در سفر چون
آیه 6 سوره انفطار
يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ (آیه 6 سوره انفطار) اى انسان! چه چيز
نیکی و بدی که در نهاد بشر است
نیکی و بدی که در نهاد بشر است شادی و غمی که در قضا و
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش ماخذ: دفتر
نغمه سر کن که جهان تشنۀ آواز تو بینم
نغمه سر کن که جهان تشنۀ آواز تو بینم چشمم آن روز مبیناد که خاموش
جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال
جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال شب فراق نخفتیم لاجرم ز خیال به ناله
ساده باشیم
ساده باشیم ساده باشیم چه در باجه یک بانک چه در زیر درخت ….. ماخذ:
دوزخ است این نفس و دوزخ اژدهاست
دوزخ است این نفس و دوزخ اژدهاست کو به دریاها نگردد کم و کاست هفت
از دست عدو نالۀ من از سرِ درد است
از دست عدو نالۀ من از سرِ درد است اندیشه هر آنکس کند از مرگ،
مشتری خواهی که از وی زر بری
مشتری خواهی که از وی زر بری به ز حق کی باشد ای دل مشتری میخرد
مشتری خواهی که از وی زر بری
مشتری خواهی که از وی زر بری به ز حق کی باشد ای دل مشتری
لقمه ایی کو نور افزود و کمال
لقمه ایی کو نور افزود و کمال آن بود آورده از کسب حلال روغنی کآید چراغ
اندر این عالم مال را نبود ثبات
اندر این عالم مال را نبود ثبات روز آید، شب رود اندر جهات حسن صورت هم
دوران جهان بی می و ساقی هیچ است
دوران جهان بی می و ساقی هیچ است بی زمزمه ی ساز عراقی هیچ است
چو بد کردی مباش ایمن ز آفات
چو بد کردی مباش ایمن ز آفات که واجب شد طبیعت را مکافات سپهر آیینه
نینوا
ماخذ: ارکستر سمفونی نینوا، کاری از استاد محسن علیزاده، نی: استاد جمشید عندلیبی
در بادیه تشنگان بمردند
در بادیه تشنگان بمردند وز حله به کوفه میرود آب ماخذ: غزلیات سعدی، با صدای
سلام علیک ای دهقان ،در آن انبان چها داری
سلام علیک ای دهقان ،در آن انبان چها داری چنین تنها چه میگردی در این
چو به، بودی طبیب از خود میازار
چو به، بودی طبیب از خود میازار که بیماری توان بودن دگر بار منه بر
خدایا: مرا همواره آگاه و هوشیار دار، تا پیش از شناختن “درست ” و “کامل” کسی، یا فکری مثبت یا منفی قضاوت نکنم و خودخواهی و حسد، مرا، رایگان، ابزار قتاله دشمن برای حمله به دوست، نسازد.
خدایا: مرا همواره آگاه و هوشیار دار، تا پیش از شناختن “درست ” و “کامل”
من ز تقدیرم و تقدیر هم از ذات من است
من ز تقدیرم و تقدیر هم از ذات من است قادر هر دو جهانم……. ما
آن گل که هر دم در دست بادیست
آن گل که هر دم در دست بادیست گو شرم بادت از عندلیبان دُرج محبت
چون گذارد خشت اول بر زمین معمار کج
چون گذارد خشت اول بر زمین معمار کج گر رساند بر فلک، باشد همان
در این شب سیاهم گم گشته راه مقصود
در این شب سیاهم گم گشته راه مقصود از گوشه ایی برون آی ای کوکب
همای گو مفکن سایه شرف هرگز
همای گو مفکن سایه شرف هرگز در آن دیار که طوطی کم از زغن باشد
چون ابر به نوروز رخ لاله بشست
چون ابر به نوروز رخ لاله بشست برخیز وبجام باده کن عزم درست کاین سبزه
ریشه در اعماقِ اقیانوس دارد ــ شاید
ریشه در اعماقِ اقیانوس دارد ــ شاید ــ این گیسو پریشان کرده بید وحشی باران.
همه راستی جوی و فرزانگی
همه راستی جوی و فرزانگی وزو دور باد آز و دیوانگی به هر کار در
آنکس که توانگرت نمیگرداند
آنکس که توانگرت نمیگرداند او مصلحت تو از تو بهتر داند گربه مسکین اگر پر
چو گل گر خردهای داری خدا را صرف عشرت کن
چو گل گر خردهای داری خدا را صرف عشرت کن که قارون را ضررها داد
آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست
آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست عِرض خود میبری و زحمت ما می داری
ناله دروغین اثر ندارد
ناله دروغین اثر ندارد مرده بهتر از آن کو، هنر ندارد ماخذ: تصنیف گریه
بسوزد زچنگ بشر یکسر خشک و تر
بسوزد زچنگ بشر یکسر خشک و تر نماند آخر زین حیوان اثر نیارزد این جهان
با این که سخن به لطف آب است
با این که سخن به لطف آب است کم گفتن هر سخن ثواب است آب
آهنی را که موریانه بخورد
آهنی را که موریانه بخورد نتوان برد از و به صیقل زنگ با سیه دل
ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست
ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست احباب حاضرند به اعدا چه
غم نان اگر بگذارد
غم نان اگر بگذارد رنگها در رنگها دویده از رنگین کمان بهاری او که سراپرده
بر بساط نکته بینان خود فروشی شرط نیست
بر بساط نکته بینان خود فروشی شرط نیست یا سخن دانسته گو ای مرد
این زبان چون سنگ و هم آهن وش است
این زبان چون سنگ و هم آهن وش است وانچه از آهن جهد چون آتش
نه عمر خضر بماند نه ملك اسكندر
نه عمر خضر بماند نه ملك اسكندر نزاع بر سر دنيي دون مكن درويش
آدمي فربه شود از چشم و گوش
آدمي فربه شود از چشم و گوش جانور فربه شود از حلق و نوش
از خود دفاع كردن و درددل كردن شرم آور است. مرد پاك را زمان تبرئه اش ميكند. كوته نظران هرگز پاكدامني را نميتوانند آلود.
من از دو کار نفرت دارم : یکی درد و دل کردن که کار شبه
مزرع سبز فلك ديدم و داس مه نو
مزرع سبز فلك ديدم و داس مه نو يادم از كِشته خويش آمد و
آب را گل نكنيم مردمان سر رود، آب را ميفهمند. گل نكردندش، ما نيز آب را گل نكنيم.
ماخذ: مجموعه اشعار سهراب سپهری
ترجیح میدهم بزرگواری گولخور باشم تا کوچکواری گولزن
خدايا! انديشه و احساس مرا در سطحي پايين مياور كه زرنگیهاي حقير و پستي هاي نكبت
ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم
ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم وین یکدم عمر را غنیمت شمریم فردا
بکوشید بکوشید که تا جان شود این تن
بکوشید بکوشید که تا جان شود این تن نه نان بود که تن گشت
سفر شیخ اجل سعدی به جزیره زیبای کیش
بازرگانی را شنیدم که صد و پنجاه شتر بار داشت و چهل بنده خدمتکار شبی